مامان من وقتی میخواد سوال بپرسه معمولا تمام سوالات ش رو میشه با پـَـ نـَـ پـَـ جواب داد یه روز هی سوال پرسید. منم کم نیاوردم همه رو با جواب دادام آخرش عصبی شده برگشته بهم میگه باباته
یکی از دوستام داره از دربند به سمت تجریش میرم باکوله پشتی .طرف اونو دیده میگه:شما کوهنوردید؟! دوستم میگه کارم باربریه. بار خورد سمت کوه .الانم دارم برمیگردم!
با کلی شوق و ذوق به دوستم میگم : ..دان 2 رو گرفتم. برگشته میگه : تکواندو ؟؟ میگم : دان 2 آشپزی
رفتم مغازه یه سبد پر خرید کردم، یارو میگه : کیسه هم می خوای؟ گفتم فرغون آوردم با اون می برم
رفتم مغازه میگم یه نوشابه بزرگ بدین.. میگه خانواده؟ گفتم مجرد باشه اهل نماز و روزه هم باشه
ههههههههه