وصلت ناجور (شعر طنز)

Click here to enlarge

وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود
من که خود راضی به این وصلت نبودم زور بود

درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود
بسکه بودم سر بزیر و در غذا کافور بود

رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم
گفت باید زن بگیری تو و این دستور بود

چند باری خواستگاری رفته بودم بد نیود
میوه می خوردیم و کلا سور و ساتم جور بود

این یکی گیسو کمند و وان یکی بینی بلند!
این یکی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود

سومی هم دو برادر داشت هر جفتش خفن
اولی خر فهم بود و دومی خر زور بود

خانواده گرچه یک اصل مهم در زندگی است
انتخاب اولم باباش مرده شور بود

کیس خوبی بود شخصاً، صورتاً، فهماً، فقط
هشتصد تا سکه مهر خانم مزبور بود

با خودم گفتم که کی داده…گرفته، بی خیال
حیف از شانس بدم دامادشان مأمور بود!

این غزل را توی زندان من سرودم یک نفس
شاهدم ناصر سه کلّه با کَرم وافور بود…

زن اَخ است و مایه درد و بلا با این وجود
می گرفتم یک زن دیگر اگر مقدور بود
نظرات 1 + ارسال نظر
علــــ ــــ ـی11 یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ب.ظ http://asiabsar.com/


خیلی باحال بود .
دمت گرمممممم

ممنون دوست من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد